تنهایی

و من دیگر هرگز رنگ روزهای آبی را نخواهم دید.

و در حسرت لحظه های مهربان خواهم مرد.

آنچنان که دیگر حتی چشمانم را کسی نخواهد شناخت.

و ذستانم را...

و آرزوهایم را...

و.....

my dear

همه وجودم شده مثل یه پازل به هم ریخته،

که فقط وقتی پیش توام کامل می شه......

وقتی ازت دور می شم مثل یه بچه ام

که تیکه های پازلشو به سختی کنار هم می چینه....

و بعد یکی اونو با بی اعتنایی خرابش می کنه.

کاش می دونستی که تو بزرگترین تیکه پازل وجود منی ...

من و تو

حاشا که تو را خواندم، لا، بل تو مرا خواندی،..

پس من به تو گفتم ((تو))  هان ای توی هر جایی!

با اینکه تو گفتی ((من))، من را که همین جایم؟

ای تارم، ای پودم، ای چشمم، ای غایت مقصودم،

ای نطق دل آسودم، ای لکنت زیبایم!

ای کل ام، ای توشم! ای چشمم، وای گوشم!

ای کلم ای کلی! کل در کل پوشیده،..

ای کل تو پوشیده در پرده معنایم!

 

شب عاشقان

غریب که باشی چشمانت پی نگاه مهربانی پرسه می زنند.

دستهایت در انتظار یاری کسی در هوا معلقند.

زبانت در نگاهت تلخیص می شود.

دلت فشرده می گردد و غمت تا بی کران آسمان موج می زند.

همزاد

در آینه دیدمش،اول بار همان موقع بود. نه اینکه پشت سرم باشد

یا بغل دستم یا برابرم.....،

وقتی با اشاره نشانش دادم گفتند:خودت هستی،نمی شناسی؟

ولی من نبود.سرم را که توی آیینه تکان میدادم،ماه وستاره پولکی سبز،

پیشانی ام بر پیشانی اش تکان می خورد و جقه های سرخ اکلیلی

لپ هایم روی دماقش می افتاد،و کمان پولکی بالای ابرویم که هنوز

از لعاب به دانه ای به هم کشیده بود،

تا روی چشمهایش پایین می افتاد.

تازه او گریه می کرد.

سیخ نگاهم می کرد و اشک می ریخت.

هزار و سیصد و رنگین کمان......

امسال سال هزار و سیصد و عشق است،ولی عشق فراموشی نیست!

گاهی آرزو می کنم که: کاش! ای کاش دو ستاره ی دریایی بودیم،

چسبیده به یکی صخره در عمق اقیانوس و روزگارمان به بی خبری از

 عبور فصلها می گذشت!بی خبر بودیم از طلوع ماه و سر زدن خورشید!

نمی دانستیم که عمر صنوبر هزار ساله چگونه به پلک زدن صاعقه ای

خاکستر می شود!

نمی دانستیم تماشای محکوم به مرگ یعنی چه!

نه گلوله را میشناختیم و نه کلاهک هسته ای را.. ولی..ولی ما انسانیم!

بگو !بگو که دوستم می داری.....

من هم تو را دوست می دارم و تیره گی جهان به دروغی مبدل می شود!

تو را دوست می دارم و ظلم،افسانه ای بیش نیست!

تو را دوست می دارم و تمام زنجیر ها فرو می ریزند!

ما رویینه ایم و زنده می مانیم!در پیاله هایی که لاجرعه نوش می شوند!

در خنده و در اشک آدمیان،در صدای گربه کان قلندر کوچک،

در هر ترانه ی عاصی،در رقص عاشقانه ی کولیان در به در،

در ضجه های نخست هر کودک،در لالایی مادران اندوهگین.....

و ما زنده می مانیم در انعکاس عبارت دوستت دارم

 که شبانه کوچه یی خلوت را تعمید می دهد......

در هر کبوتری که پر می کشد،

                          اوج می گیرد،

                                 تیر می خورد،

                                               می افتد....

                                                      ما زنده می مانیم!

 

سین جیم

سوال: نام ومشخصات؟

جواب: صنم(دیوونه ی بلا) /۲۰ساله

   س: دلخوشی؟

     ج: داشتن متفاوت ترین موجود خاکی

    س: حرف دل؟

      ج: نمی دونم چی بگم آخه خیلی زیاد ولی تا هستم می پرستمش

    س: دارایی؟

      ج: دستای گرم و مهربونش؛دستایی که فاصله بین انگشتام پر کرده.

     همون اانگشتایی که  ماژیک قرمز بین خودشون نگه می دارن تا برام خاطره بسازن

     همون انگشتایی که بالا  و پایین می شن و.......

     س: بهترین و بدترین خاطره؟

       ج: هیچگاه شمال فراموش نمی کنم با همه بدیهاش

     س: بیست ترین هدیه که گرفتی؟

       ج: هلو

      س: یه آرزو؟

        ج: ای کاش هیچوقت فاصله ها به وجود نمی اومد که آرزوی از بین

    رفتنشونو  داشته باشیم