-
......نمی دونم.....
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 10:52
سلام. شاید این آخرین باری باشه که اینجا می نویسم. خیلی حرفا تو دلمه که نمی تونم بنویسم یا به کسی بگم، انگار قرار نیست که من روی خوشی رو ببینم،همش باید زجر بکشم و غصه بخورم و نگران باشم و هزار درد دیگه. نمی گم مقصر نیستم، ولی واقعآ بعضی هاش از روی بد شانسی. حتی دوستامم دیگه تو این همه بد بیاری من موندن. دوستای خوب زیاد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 فروردینماه سال 1386 19:27
بعضی وقتی یه چیزی از وسط میاد تو ذهن؛ می خوای بنویسی ولی بیرونش مثل داخلش نیست. با آدما خیلی فرق داره؛ اونم چه فرقی فرق خروس؛ آخه میگن استقلالی ها هم قبلا استقلالی نبودند تاج بودند بهترین تاج هم تاج خروسه؛ کسی واسه جایزه هم نمیخره؛ بلکه به خاطر کیفیتش هست؛ بلر هم از حسن نیت ایران در آزاد کردن ۱۵ ملوان زبل رو خیلی دوست...
-
تاخیر
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 20:25
سلام خیلی وقته که آپ نکردم.البته چند بارم یه چیزای نوشتم ولی باز پاکشون کردم.نمی دونم چرا؟..شرمنده ی همه دوستامم هستم که نتونستم بهشون سر بزنم ،قول میدم که جبران کنم.نمی دونم دوباره کی بتونم آپ کنم.چون یه جورایی خیلی سرگردونم باید کلی فکر کنم آخه یه مدتیه همش بد شانسی می آرم ،نمی دونمم که تا کی ادامه داره ولی مثل...
-
تفاوت میان دوست داشتن و عاشق بودن
شنبه 25 آذرماه سال 1385 15:42
هنگامیکه عاشق هستید زمستان در نظر شما بهار است، ولیکن هنگامیکه کسی را دوست دارید زمستان تنها فصلی زیباست. وقتی در کنار معشوقه خود هستید نمی توانید هر آنچه را در ذهن دارید بیان کنید، اما در مورد کسی که دوستش دارید توانایی آن را دارید. شما نمی توانید به چشمان کسی که عاشقش هستید زل بزنید، اما میتوانید در حالی که لبخندی...
-
........
یکشنبه 5 آذرماه سال 1385 10:36
دیروز به اندازه تمام عمرم غصه خوردم و حسرت کشیدم و نامردی دیدم و... گریه کردم و دلتنگ شدم..... راستی آسمونم تا صبح گریه کرد.......
-
تولد
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1385 09:19
حسام جان نمی دونستم چه جوری تولدتو بهت تبریک بگم، آخه اصلا نمی تونم تو این شرایط باهات صحبت کنم. ولی می دونی که از صمیم قلب بهت تبریک میگم و چقدر دوستت دارم.
-
ازدواج
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1385 09:39
ــ ازدواج مثل اجرای نقشه جنگی است.که انسان یک مرتبه اشتباه نماید، کارش تمام شده و دیگر جبران آن به هیچ صورت نمی شود. ــ ــ آنجا که ازدواجی بدون عشق صورت بگیرد، حتما عشقی بدون ازدواج در آن رخنه خواهد کرد. ــ ــ ازدواج مثل بادام است. تا نخورده ای نمی دانی تلخ است یا شیرین. ــ ــ با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود...
-
انا لله و انا الیه راجعون
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 21:09
راه هستی، هر کسی پیمود و رفت عقده ای بر عقده ها، افزود و رفت جز من حسرت نصیب بی قرار هر مشقت کش دمی آسود و رفت آتش عشقی که در دل داشتم سوخت جانم را و خود شد دود و رفت مُرد دیگر، در من آن شور و امید جسم بی تاب مرا، فرسود و رفت یار بردارد فغان، کاین نامراد دیدگان با خون دل آلود و رفت حاسدی زآنسو، بگوید کای دریغ کس ندید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مهرماه سال 1385 11:51
از شروع ترم دارم درس می خونم البته اصلا وضعیتم مناسب نیست ولی سعی می کنم رو درس خوندنم اثر نذاره. امروز دوباره با مدار منطقی ور رفتم ، دیگه حالم داره از این چند تا درس به هم می خوره، ولی مجبورم که بخونم وگرنه همه چی رو از دست می دم. راستی از موقعی که قول دادم که دیگه این ترم درس بخونم، کلی همه چیز عوض شده... دارم یه...
-
عشق
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 11:59
چون منصور حلاج را بردند تا بر دار کشند، یکی از یارانش گریان و مویان پرسید: عشق چیست؟ منصور لبخندی زد و گفت: امروز بین،فردا بین و باز پسین فردا بین، پس در آن روز بکشتند و دیگر روزش بسوختند و روز سوم خاکسترش بر باد دادند........
-
واقعا بدون عنوان
شنبه 8 مهرماه سال 1385 14:55
همیشه گفتم که به احساس اعتقاد عجیبی دارم. نوشته بودی که یه احساسی بهت میگه که داری کسی رو از دست میدی!!! می بینی که من اومدم و هنوز سر جام هستم. همینجا! شاید از دستم خسته شده باشی، اینقدر ناملایمت و بی التفاتی!!! پیش خودت میگی : "تا حالا همه چیز واسش گذاشتم چرا اینجوریه با من؟؟؟ یعنی یه حال هم نمیتونست ازم بپرسه؟" منم...
-
سرگردون
جمعه 7 مهرماه سال 1385 17:35
از اون روزی که از هم جدا شدیم و خبر داد که رسیده خونه، دیگه هیچ خبری ازش نداشتم، از تلفن زدن بهش هم هیچ نتیجه ای نگرفتم، حتی به شرکتش ام که زنگ می زدم منشیش یا می گفت چند دقیقه پیش رفته بیرون، یا می گفت چند دقیقه دیگه تشریف می یارن. باز نمی دونم چرا بهم زنگ نمی زد، حتی دیگه آن لاینم نمی شه اما دیروز که تلفن زدم به...
-
تلنگر
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 15:20
فقط چیزهایی را که اهلی کنی می توانی بشناسی، آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند، همه چیزها را ساخته و آماده از فروشنده ها می خرند، ولی چون کسی نیست که دوست بفروشد..... آدمها دیگر دوستی ندارند. من باید جور دو، سه تا کرم ابریشم را بکشم، تا بتوانم با پروانه ها آشنا بشوم،که گویا خیلی خوشگل اند،.. وگرنه دیگر چه کسی به...
-
مرد عرب
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 01:19
یک نفر عرب از میدان نبرد میگریخت باو گفتند: ای نامرد چرا میگریزی؟ گفت: آن خوشتر دارم که بگویند فلانی لعنت الله علیه، تا آنکه بگویند فلانی کشته شده رحمت الله علیه.
-
تنهایی
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1385 11:50
و من دیگر هرگز رنگ روزهای آبی را نخواهم دید. و در حسرت لحظه های مهربان خواهم مرد. آنچنان که دیگر حتی چشمانم را کسی نخواهد شناخت. و ذستانم را... و آرزوهایم را... و.....
-
my dear
دوشنبه 5 تیرماه سال 1385 09:56
همه وجودم شده مثل یه پازل به هم ریخته، که فقط وقتی پیش توام کامل می شه...... وقتی ازت دور می شم مثل یه بچه ام که تیکه های پازلشو به سختی کنار هم می چینه.... و بعد یکی اونو با بی اعتنایی خرابش می کنه. کاش می دونستی که تو بزرگترین تیکه پازل وجود منی ...
-
من و تو
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 17:28
حاشا که تو را خواندم، لا، بل تو مرا خواندی،.. پس من به تو گفتم ((تو)) هان ای توی هر جایی! با اینکه تو گفتی ((من))، من را که همین جایم؟ ای تارم، ای پودم، ای چشمم، ای غایت مقصودم، ای نطق دل آسودم، ای لکنت زیبایم! ای کل ام، ای توشم! ای چشمم، وای گوشم! ای کلم ای کلی! کل در کل پوشیده،.. ای کل تو پوشیده در پرده معنایم!
-
شب عاشقان
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 19:36
غریب که باشی چشمانت پی نگاه مهربانی پرسه می زنند. دستهایت در انتظار یاری کسی در هوا معلقند. زبانت در نگاهت تلخیص می شود. دلت فشرده می گردد و غمت تا بی کران آسمان موج می زند.
-
همزاد
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 11:08
در آینه دیدمش،اول بار همان موقع بود. نه اینکه پشت سرم باشد یا بغل دستم یا برابرم.....، وقتی با اشاره نشانش دادم گفتند:خودت هستی،نمی شناسی؟ ولی من نبود.سرم را که توی آیینه تکان میدادم،ماه وستاره پولکی سبز، پیشانی ام بر پیشانی اش تکان می خورد و جقه های سرخ اکلیلی لپ هایم روی دماقش می افتاد،و کمان پولکی بالای ابرویم که...
-
هزار و سیصد و رنگین کمان......
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 19:10
امسال سال هزار و سیصد و عشق است،ولی عشق فراموشی نیست! گاهی آرزو می کنم که: کاش! ای کاش دو ستاره ی دریایی بودیم، چسبیده به یکی صخره در عمق اقیانوس و روزگارمان به بی خبری از عبور فصلها می گذشت!بی خبر بودیم از طلوع ماه و سر زدن خورشید! نمی دانستیم که عمر صنوبر هزار ساله چگونه به پلک زدن صاعقه ای خاکستر می شود! نمی...
-
سین جیم
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1384 20:13
سوال: نام ومشخصات؟ جواب: صنم(دیوونه ی بلا) /۲۰ساله س: دلخوشی؟ ج: داشتن متفاوت ترین موجود خاکی س: حرف دل؟ ج: نمی دونم چی بگم آخه خیلی زیاد ولی تا هستم می پرستمش س: دارایی؟ ج: دستای گرم و مهربونش؛دستایی که فاصله بین انگشتام پر کرده. همون اانگشتایی که ماژیک قرمز بین خودشون نگه می دارن تا برام خاطره بسازن همون انگشتایی که...
-
عهد
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1384 11:35
غروب شد....خورشید رفت. آفتابگردان به دنبال خورشید می گشت. ناگهان ستاره ای چشمک زد... آفتابگردان سرش را پایین انداخت... گلها هیچ وقت خیانت نمی کنند.....!!!!!
-
گفتگو
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 12:23
غریبه در رابطه دوگانه هم دور است و هم نزدیک. او یک چهره تام است او دوست داشتنی است،چون چهری رازدار دارد در رابطه دو نفره، تنها زمانی به سخن رو میکنیم که توان برقراری رابطه در سکوتمان نمانده باشد، که چشم هامان دیگر چیزی برای "نگاه" کردن نداشته باشند،که لبخند ها خاموشی سبک شان را تلف کرده باشند. ما به سخن وا داشته می...
-
رو به غروب
پنجشنبه 1 دیماه سال 1384 12:02
امشب طرز لباس پوشیدنش را به خودش واگذار کرده ام هر طور که دلش خواست می تواند به خانه بیاید ای کاش امشب با لباس ساده.موهای پریشان و چهره ای خسته بیاید تا خودم برای فردا شیک و ریکش کنم آخر با هم قرار گذاشته ایم که فردا عصر برویم و دست سحر را بگیریم و مثل کارت پستال های قدیمی رو به غروب برویم......... --رسول آبادیان--
-
تولد
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 21:44
و...... ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد تولدت مبارک زوربای ایران ((دانه برفی اگر بودم از پنجره اتاق تو پایین می امدم تو را می دیدم بعد از ان اب می شدم))
-
خوابی ندیده ام
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 18:56
کودکان جهان با نام من به دنیا می ایند با نام من دروغ می گویند با نام من چاقو می کشند من بند نافم را به موزه بریتانیا فروخته ام با کشتی قراضه ای که پهلو گرفت کنار مادرم .............. نه. خوابی ندیده ام شاید طرف امده و رفته است بیهوده چرا وقت تلف کنیم
-
نامه
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 18:00
سلام حال همه ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به ان شادمانی بی سبب می گویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی اهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان
-
دریا
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 12:27
موج های سنگین قیر الود به بدنه ساحل می خورد و بر می گشت تو دریا وپف نم های اون تو ساحل می پاشید و صدای خراب شدن موج ها منگ کننده بود و اسمان و دریا مست کرده بودند و دل هوا به هم می خورد و دل دریا اشوب می کرد و اسمان داشت بالا می اورد و صدای رعد مثل چک تو گوش ادم می خورد و از چشم ادم ستاره می پرید و موج ها رو سر هم...
-
خزون
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1384 17:09
عکاس از صحنه عکس میگیرد یک درخت با سه برگ باز مانده قهوه ای.نارنجی.زرد ((لطفا عکس نگیرید/ظاهرم بد نیست/ولی باور کنید/از درون زنگ زده ام.)) عکاس به حرف کشی اعتنا نمیکند.
-
هدیه
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 14:10
این واسه یه عزیزییه که خودش میدونه جاش کجاست ((م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م...